اینجا ............. آزاد

اینجا ............. آزاد

نگاهی به اخبار جالب و گوناگون ایران و جهان
اینجا ............. آزاد

اینجا ............. آزاد

نگاهی به اخبار جالب و گوناگون ایران و جهان

وقتی............

وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم .

وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم .

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم .

وقتی او تمام کرد من شروع کردم .

وقتی او تمام شد من آغاز شدم .

و چه سخت است .

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است ،

مثل تنها مردن !

من..........تو............بیخیال

روزی از روزها ، 

شبی از شب ها ، 

خواهم افتاد و خواهم مرد ، 

اما می خواهم هر چه بیشتر بروم . 

تا هرچه دورتر بیفتم ، 

تا هرچه دیرتر بیفتم ، 

هرچه دیرتر و دورتر بمیرم . 

نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ، 

پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ، 

افتاده باشم و جان داده باشم ، 

همین .  

داستان تامل برنگیز تاکسی بین شهری

سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیر قم ـ تهران... اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم... از بابت پول هم نگران نبودم... وسط های راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم که کرایه راننده رو بدم... نبود... جیب چپ... نبود... جیب پیرهنم! نبود که نبود... گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود... به راننده گفتم: اگر کسی را سوار کردی و
بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چه می کنید؟ گفت: به قیافه اش نگاه می کنم. گفتم: الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق برایش افتاده... یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من
انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی، می رسونمت...

خداجونم! من مسیرزندگی ام را با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه دست کردم و نگاه کردم به جیب هایم دیدم هیچی ندارم ، خالیه خالی... فقط یک آه و افسوس که مفت مفت عمرم از دستم رفت... ما را می رسانی؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مان می کنی؟؟؟