دستورالعمل رو انجام بدهید. هیچ حقه ای در کار نیست
آماده تجربه توهّم هستید؟
روی لینک پایین کلیک کنید
Click here
سپس روی گزینه "click me to get trippy" کلیک کنید
برای 30 ثانیه به مرکز صفحه خیره شوید
سپس بلافاصله به دستی که با آن موس را گرفته اید نگاه کنید.
به هیچ وجه دست خود را تکان ندهید
این یک شوخی نیست. نام این توهّم "cenesthetic hallucination" یا توهّم احساس مشترک است
نظرات مردم در برابر سوال بالا :
فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته " از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است 54 ساله
فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری . 12 ساله
فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به همسرت بگویی " دوستت دارم" . 6 سال
ادامه مطلب ...اگر دوست دارید نام خود را به صورت خط باستان ببینید روی ادامه مطلب کلیک کنید.
بعد از وارد کردن نام کمی صبر کنید تا برنامه بارگذاری شود.
یانگ زنگ منگین" دانشجوی دختر دانشگاهی در چین به واسطهی یادداشتش روی یک کاغذ بیشتر از آنچه که فکرش را می کرد در میان هم دانشکده هایش خواستگار پیدا کرد.
در 8 مارس 2010 که مصادف با روز زن در چین بود دانشگاه "علم و تکنولوژی الکترونیک" چین به تمام دختران دانشگاه یک تکه کاغذ سفید داد و از آنان خواست آرزویشان را روی آن بنویسند و روی "دیوار آرزوی" دانشگاه بچسبانند تا همه آن را ببینند.
"یانگ زنگ منگین" اینگونه روی کاغذ نوشت:
"اسم من "یانگ زنگ منگین" است دانشجوی سال اول دانشگاه و فکر می کنم که جذاب هستم. متاسفانه تا به حال نتوانستم شخص مناسبی را برای زندگیم پیدا کنم. اما به سرنوشت اعتقاد دارم. اگر کسی از شما آقایان آرزویی مانند من دارید، پایین ساختمان خوابگاه من بیایید و نام مرا با صدای بلند بین ساعت 12:30 تا 12:50 در 11 مارس فریاد بزنید. من پنهانی شما را نگاه خواهم کرد.اگر شما همانی بودید که من دنبالش هستم پایین می آیم و شما را ملاقات خواهم کرد.
این را هم اضافه میکنم که نسبت دانشجویان پسر در این دانشگاه به دختران 25 به 1 است. شما واقعا فرصت خوبی دارید!!
پیام "یانگ زنگ منگین" در 11 مارس مشهور شد.
بیش از 2000 دانشجوی پسر مقابل خوابگاه این دختر جمع شدند. با وجود این، همهی آنها شهامت فریاد زدن نام آن دختر را نداشتند. شاید هم به این دلیل اینکار را نکردند چون آنهایی هم که نامش راصدا کردند شانسی برای ملاقت "یانگ زنگ منگین" نداشتند.
به گزارش واحد مرکزی خبر ، این مراسم که در منطقه "جوناپور" در جنوب دهلی در اراضی بزرگ کشاورزی که همه امکانات موردنیاز آن از هتل ها اجاره شده بود برگزار شد و هنرمندانی که از مناطق مختلف هند آمده بودند یک ماه برای تزئین محل ازدواج کار کردند.
پدر عروس به داماد یک فروند بالگرد به ارزش330 میلیون روپیه هدیه کرد.
عروس و داماد ، دختر و پسر دو سیاستمدار محلی متعلق به جامعه گوجار هستند که در منطقه همجوار پایتخت زندگی می کنند و معمولا اهالی این طبقه در ازدواج های خود هزینه های زیادی صرف می کنند و اهدای خودرو ، طلا و جواهرات و حتی اعطای شغل بین آنان رایج است.
گفته می شود به علت اینگونه اقدامات ، افرادی از این طبقه که ثروتمند نیستند برای برگزاری مراسم در شان خود، وام های کلان می گیرند تا هدیه های ارزشمندی به داماد بدهند.
پدر داماد گفت: به آرایشگر پسرم 250 هزار روپیه ( حدود 5 میلیون و750 هزار تومان) هدیه داده ام.
یکی از آرایشگرهای این منطقه هم گفت : در ازدواج های قبلی ، یک هزار روپیه ، موتور سیکلت و خودرو هدیه گرفته است.
عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از خدا بترس
عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟
حضرت فرمود شب و روز قرآن بخوان
عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟
حضرت فرمود که یاد مرگ را فراموش مکن
عرض کرد میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟
حضرت فرمود با خلق خدا نیکی کن
عرض کرد میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟
حضرت فرمودهمیشه توکل بخدا کن
عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟
حضرت فرمود پرهیزکار باش
عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد؟
حضرت فرمود صله رحم کن
عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟
حضرت فرمود همیشه با وضو باش
عرض کرد میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟
حضرت فرمود چشم و زبان خودرا ببند
عرض کرد میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟
حضرت فرمود تضرع و توبه به حال بیچارگی
عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از کسی چیزی مخواه
عرض کرد میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟
حضرت فرمود پرده ی عصمت کسی را مدر
عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک
عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب
عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟
حضرت فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش
عرض کرد میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟
حضرت فرمود در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن
عرض کرد میخواهم از خاصان باشم؟
حضرت فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن
عرض کرد میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟
حضرت فرمود جامه ی خود را پاک نگهدار
عرض کرد میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟
حضرت فرمود با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن
-------------------------------------------------------
ترم اول (ترم جو گیریدگی):
الو سلام مامانی. منم هوشنگ.
وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه. وای خدا خوابگاه رو بگو.
وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن - و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده – تنم مور مور میشه...
راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.
دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشس!
لامسب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!!
پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!
ترم دوم (ترم عاشق شدگی):
آه ای مریم. ای عشق من. همه زندگی من.
می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.
می خواهمت با تمام وجود عزیزم.
همه پول و سرمایه من متعلق به توست.
بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم...
امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس می درخشیدی تماشا می کردم...
ترم سوم (ترم افسردگی):
الو مامان سلام.
مریم منو ول کرد و گذاشت رفت!
مامان جون افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه.
ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.
مامان من این زندگی رو نمی خوام.....
ترم چهارم (ترم زرنگ شدگی):
الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟
منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟
دلم تنگ شده واست. گنجشک کوچولوی من. بیا ببینمت قربونت برم...
مهشید جون من پشت خطی دارم. مامانمه. بعداً بت زنگ میزنم.......
الو به به سلام چطوری ندا جون؟
آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم...
پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟
به خدا منم دلم یه ذره شده واست.
باشه عزیزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو....
ترم پنجم (ترم مشروطه گی):
الو سلام استاد!
قربون بچه ات! دارم مشروط میشم، 2 نمره بم بده.
به خدا دیشب بابابم سکته کرد، مرد.
مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه.
منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ....
قول میدم جبران کنم....
ترم ششم (ترم ولخرجیدگی) :
الو مامان من خونه می خوام!
راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.
دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!
ترم هفتم (ترم پاتوقیده گی):
سلام داش مصی!
حاجی دمت گرم امشب بساز ما رو ....
از اون پنیر شیرازیای ردیف بیار که مهمون دارم.
3 صوت هم آیس بیار می خوایم فضا پیمایی کنیم... نوکرتم.... آقایی
ترم هشتم (ترم فارغ التحصیلگی):
الو سلام خانم.
واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.
فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا....
یک انگلیسی ؛ یک آمریکایی و یک یارو مردند و همگی رفتند جهنم
فرد انگلیسی گفت: دلم برای انگلیس تنگ شده
می خواهم با انگلستان تماس بگیرم و ببنیم بعضی افراد آنجا چه کار می کنند...
تماس گرفت و به مدت 5دقیقه صحبت کرد...
سپس گفت:
خب، شیطان چقدر باید برای تماسم بپردازم؟؟؟
شیطان 5 میلیون دلار خواست..
5 میلیون دلار !!!!!!!
انگلیسی چک کشید و برگشت روی صندلی اش نشست
فرد آمریکایی خیلی حسود بود و شروع کرد به جیغ و فریاد که من هم می خواهم با امریکا تماس بگیرم و از اوضاع اونجا با خبر شوم..
او تماس گرفت!!
و به مدت 10 دقیقه صحبت کرد.سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید بابت تماسم پرداخت کنم؟
شیطان 10 میلیون دلار خواست...
10 میلیون دلار!!!! امریکایی چک چکشید و برگشت بر روی صندلی اش نشست...
و اما یارو خیلی خیلی حسود بود.او شروع کرد به جیغ و فریاد که من هم می خواهم با کشورم تماس بگیرم و از اوضاع آنجا باخبر بشوم
او با کشورش تماس گرفت و به مدت 12ساعت صحبت کرد
سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید برای تماسم پرداخت کنم؟
شیطان گفت:
1دلار......
فقط 1دلار؟!!!!
شیطان گفت بله خب...
از جهنم به جهنم داخلیه !!!!
حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس میآید کنار ماشین و میگوید:
“گواهینامه و کارت ماشین!” اصفهانی با لهجه غلیظی میگوید:” من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین.”
مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم میزند به فرماندهاش و عین قضیه را تعریف میکند و درخواست کمک فوری میکند.
فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل میرساند و به راننده اصفهانی میگوید:
آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده. فرمانده میگوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده.
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور میدهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده میبیند که صندوق هم خالی است.
فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی میگوید:” پس این مأمور ما چی میگه؟!”
اصفهانی میگوید: “چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخواد بگد من داشتم ۱۸۰ تا سرعت میرفتم؟”
ابتدا اینجا را کلیک کنید.
بعد دکمه استارت رو بزنید.
بعد از یک آماده باش ۳ – ۲ – ۱ بایستی جای اعداد رو
که چند لحظه نمایشداده می شه به خاطر بسپارید
و روی جای اون ها به ترتیب از کم به زیاد کلیک کنید!
بعد از چند مرحله، سن مغز شما با توجه به زمان عکس
العمل و درستی اون محاسبه و نمایش داده می شود